معنی عبور ممنوع

حل جدول

عبور ممنوع

اثری از چارلز دیکنز

لغت نامه دهخدا

ممنوع

ممنوع. [م َ] (ع ص) نعت مفعولی از منع. منعشده. بازداشته شده. نهی شده. (از ناظم الاطباء).بازداشته شده. (آنندراج). بازداشته. محظور. ناروا.
- ممنوع الصرف یا ممنوع التصرف، غیرمنصرف. کلماتی که تنوین و جر نمی گیرند، مانند احمد و عثمان. رجوع به ترکیب غیرمنصرف ذیل کلمه ٔ غیرشود.
|| حرام. قدغن شده. محرم. (یادداشت مرحوم دهخدا): به حکم شرع قتل او ممنوع بود. (انوار سهیلی).


عبور

عبور. [ع َ] (اِخ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. (غیاث اللغات). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. (اقرب الموارد). نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. (منتهی الارب).

فرهنگ فارسی هوشیار

ممنوع

باز داشته نا روا (اسم) منع شده بازداشته نهی شده: . . . } که بحکم شرع قتل او ممنوع بود حکم فرموده و بعد از سیاست پشیمان شد. ‎{ (انوار سهیلی)


ممنوع الورود

آنچه که ورودش در ناحیه یا کشور ی قانونا ممنوع باشد: امتعه ممنوع الورود.

فارسی به عربی

عبور

ارسال، انتقال، ترخیص، عبور، مرور


ممنوع

محرم، محظور

عربی به فارسی

عبور

دوراهی , محل تقاطع , عبور , گذر

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ممنوع

بازداشته

کلمات بیگانه به فارسی

ممنوع

بازداشته

مترادف و متضاد زبان فارسی

ممنوع

غیرمجاز، غیرقانونی، قدغن، ممنوعه، منع‌شده، ناروا، نهی،
(متضاد) مجاز

فرهنگ فارسی آزاد

ممنوع

مَمنُوع، منع شده، نهی شده،

فارسی به آلمانی

ممنوع

Verboten

واژه پیشنهادی

ممنوع

قدغن

فرهنگ معین

ممنوع

(مَ) [ع.] (اِمف.) منع شده، بازداشته شده.

معادل ابجد

عبور ممنوع

484

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری